گوکه در گذرزمان



 


اشعار ورود به ماه محرم


 


باز اين چه شورش است که در خلق عالم است 


باز اين چه رستخيز عظيم است کز زمين


بي نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است


اين صبح تيره باز دميد از کجا کزو


کار جهان و خلق جهان جمله درهم است


گويا طلوع ميکند از مغرب آفتاب


کاشوب در تمامي ذرات عالم است


گرخوانمش قيامت دنيا بعيد نيست


اين رستخيز عام که نامش محرم است




رازمحرم را عاشقان ومحبان حسين (ع) مي دانند آنانکه به همراه دسته جات سينه زني  وزنجير زني در روستاها بي ريا وخالصانه سوگواري ميکنند. بله ديار شور و شعور حسيني يعني گوکه، در سرزميني کوچک با دلهايي بزرگ به بلنداي بيرق حسين همنوا با ناله آسمان و زمين، دوشادوش ديگر هم وطنان ما در جاي جاي ايران اسلامي ، نواي يالثارات الحسين سر مي دهند و بايا حسين گويان دل در گرو يار دارند .


بله دوستان وعزاداران سيدالشهدا، محرم و عاشورا درمتن زندگي شيعه ودر عمق باورهاي پاک آن جريان داشته ونهضت کربلا درطول چهارده قرن با کوثري زلال وعميق ، سيراب کننده ي جان ها بوده است . 
هم اکنون نيزعاشورا کانوني است که ميليون ها دايره ي مختلف از ارزش ها ، احساس ها ، عاطفه ها ، خردها واراده ها برگرد آن مي چرخد وپرگاري است که عشق را ترسيم مي کند.


مراسم علم بندي (علم دودي به گويش محلي در گوکه )


در اولين شب محرم مراسم ديرينه علم بندي همه ساله در گوکه برپا مي شود ومردم سعي مي کنند هر طور هست خود رابه مسجد برسانند و  در بستن علم ها همکاري کنند وحاجات خود را بر زبان آورند وبر آورده شدن آن را از امام حسين بخواهند.علم ها معمولا با پارچه هاي سبز که در خود مسجد است يا توسط مردم آورده مي شود بسته مي شود.بعد از علم بند ي هرشب مردم در مسجد جامع گوکه جمع مي شوند وبه عزاداري مي پردازند.لازم به ذکر است در تمامي ده شب اول محرم معمولا مردم غذاهايي را جهت اطعام عزا داران به مسجد مي برندوبعد از صرف شام تا پاسي از شب به عزاداري مي پردازند. ومردم در صورت مساعد بودن هوا در حياط مسجد زنجير مي زنند.در روز عاشورا غذا دهي عام صورتمي گيردوبعد از نماز ظهر عاشورا مهمان هايي که از روستاهاي قرب وجوار به مسجد گوکه آمده اند اطعام مي شوندومهمان امام حسين مي شوند.در گذشته مردم غذا ها را درخانه طبخ مي کردندوداخل يک سيني مسي به نام مجمع مي گذاشتندوبيشتر مردها مجمع رابه سر گرفته وبه مسجد مي بردند.تنوع غذا در اين مجمع ها زياد بود.البته اکنون سعي ميشود تنها يک يا حد اکثر دونوع غذا آن هم در مسجد پخته شود واز مهمان ها با همان يک يا دونوع غذا پذيرايي مي شود.




زندگي دفتري ار خاطره هاست




              يك نفر در دل شب ،يك نفر در دل خاك




   يك نفر همدم خوشبختي هاست،يك نفر همسفر سختي هاست


                                       


     چشم تا باز كنيم ،عمرمان مي گذرد




                                                                                                                                                                      آنچه باقيست




                                                                            فقط خوبي هاست                                                                               


مکان ورزشي: 


در کنار مسجدقديم (مکان مسجد جديد)زمين ورزشي وجود داشت که در آن فوتبال يا واليبال بازي مي شدوتقريبا در بعد از ظهرخيلي شلوغ مي گشت .بعلاوه اقاي حسن احمد پور اولين کلوپ پينگ پونگ را در سال1363در گوکه ايجاد کردند.که خيلي علاقمند داشت و خيلي ها با هم به بازي مي پرداختند.



نمايي از اولين کلوپ ورزشي پينگ پونگ در پايين محله گوکه


از راست به چپ:بهمن احمد پور-احسان پورغلام-راشيدنوري-شهرام فلاح کريمي


علاوه بر پينگ پونگ فوتبال گل کوچک وواليبال نيز در چند نقطه از گوکه بازي مي شد که علقهمندان زيادي داشت.


بازي هاي محلي جالب


بازي هاي آن روز چيز زيادي نمي خواست . هفت قطعه سنگ کوچک تخت تر و تميز و توپي کوچک و زرد و بازي گروهي  –الک دولک وقايم باشک . اينها که جور مي شدند بچه هاي قديمي محل دور هم جمع مي شدند . بساط خنده و شادي هم تا ساعتها پهن مي شد . بازي هايي که نسل به نسل منتقل شده بود و با کمترين هزينه بيشترين وقت بچه ها مي گرفت .


آن زمان وقتي دخترها و پسرها دور هم جمع مي شدند تا با وسايل ابتدايي و کم قيمت تمام هوش و زيرکي  شان را بکار مي بردند تا هفت سنگ چيده شده روي هم را با توپ کوچک شان شکار کنند يا با بستن چشم ها و فقط با تيزکردن گوش ها يشان همديگر را پيدا مي کردند لذت کودکي با تمام وجود حس مي شد .


 


  قيش بازي(بازي با کمر بند)


ازجمله بازيهاي معروف و سنتي روستا ( قيش بازي بود ) که بسيار مهيج ودر عين حال کمي خطرناک بود . زير 10 ساله ها کم بازي مي کردند فقط به تماشا مي نشستند ولي بزرگترها و جوانان محل عاشق اين بازي بودند . دايره نسبتا بزرگي که کمربند را روي خط دايره داخلي قرار مي دادند و گروه بيرون دايره بايستي طوري کمربندها را بردارند که پاي بازيکن داخلي به پاهايشان نخورند . وقتي هم کمربندها شکار مي شد صداي جيغ و داد بچه هاي داخل دايره تا فرسنگ ها شنيده مي شد .بعضي ها زرنگي مي کردندوپاهايشان کارتن پيچ مي کردند تا پاهايشان درد نگيرد.چون طبق قانون بازي ضربه بايد ار کمر به پايين زده مي شد.


گل يا پوچ


در زمستان که شبها بلند بود مردم در قهوه خانه ها دور هم جمع مي شدند وپس از يار کشي گل يا پوچ بازي مي کردند که يک بازي هوشي محسوب مي شد.


ورزه جنگ



يکي از سرگرمي هاي مردم محل بعد از درو برنج ورزه جنگ(جنگ گاوهاي نر)با هم بود که علاقمندان فراوني هم داشت.


آغوز بازي(گردوبازي)


بارسيدن گردو بازي با گردو گرم گرم بود که در آن بچه ها ضمن تحرک بدني وپس از بازي گردوها مي شکستند ومي خوردندکه بسيار مقوي بود.در زمان قديم در هر خانه اي حد اقل يک درخت گردوي بسيار بزرگ بود که گردوي خانواده را تامين مي کرد.در زمان بارش باران صبح زود از خواب بيدار مي شديم وبه اصطلاح محلي آغوز واموجي (پيدا کردن گردو )مي رفتيم.هر کس زودتر به پاي درخت گردو مي رسيدحس مي کرد که انگار در بازي هاي المپيک اول شده است.


چورچوري


که يک بازي بيشتر دخترانه بود وبا پنج سنگ کوچک بازي مي شد.


و اما حالا .


حالا ديگر اين حس خوب کمتر ديده مي شود . حالا ديگر کسي از بچه ها حتي اسم اين بازيها را هم نشنيده اند و در دنيايي بي هويت کودکي شان دنبال بازي هاي وارداتي خشن مي روند . انگار حالا پدرومادرها هم با چند سال پيش خيلي فرق کرده اند و براي ساکت کردن بچه هايشان نشاندن آنها پاي چند فيلم کارتوني يا بازيهاي رايانه اي را انتخاب کرده اند . شايد با اين باور که در مسير مدرنيته بودن هستم يعني مي خواهيم پوسته سنتي را بشکافيم و لباس نو به تن کنيم . مدرن شدن حتما چيز خوبي است . هيچکس هم مخالفش نيست اما اگر قرار باشد به بهانه مدرن شدن همه چيزهاي خوبمان را از دست بدهيم آنوقت گره در کار مي افتد . بازي يعني به کار انداختن فکر ، يعني پيداکردن راهي براي برنده شدن در يک رقابت سالم . بازي يعني يادگار باارزش پيشينيان براي سرگرم بودن و تربيت جسم ، شايد معني بازي از اين تعريف بيشتر باشد اما هرچه هست بازي فرصتي است براي کودک بودن . همان ارزشي که باشتاب در حال فراموش شدن است .


 


 


خانه ها در زمان قديم گالي پوش بودند.مصالح به کار رفته هم از گل و کاه و چوب استفاده مي شد.معمولا خانه ها را دو طبقه ي بالا و پايين درست مي کردند و قسمت پايين آن را گل هاي زيادي به نام چينه مي گذاشتندکه تا يک متر هم ضخامت داشت وبالاي آن اتاق و تالار مي ساختند. ممکن بود بعضي يک اتاق و بعضي دو اتاق داشته باشند.در فصل بهار و تابستان به اتاق بالا مي رفتند.واز خنکي تالار استفاده مي کردندو در فصل پاييزوزمستان به اتاق پايين مي آمدندتا از گرماي اتاق استفاده کنند.براي سر بندي چوب ها را با طنابي بافته شده از کاه به نام (ويريس)به هم مي بستند.معمولا مردم براي (ويريس رسي)هنگام شب به به خانه ي هم مي رفتندودر ويريس رسي به هم کمک مي کردند.گالي ها  گاهي اوقات پوسيده مي شدو چکه مي کرد.در اين هنگام افرادي که از ارتفاح نمي ترسيدندودر کارسر کردن خانه مهارت داشتند ،گالي ها(کيفته ها)را عوض مي کردند.حسن خانه ها اين بود که در تابستان خنک ودر زمستان گرم بودند.علاوه بر آن از روي تالار آدم مي توانست اشراف خوبي به دور و اطرافداشته باشد.


چند عکس از خانه هاي قديمي تا به قول سهراب سپهري دل تنهايي تان  تازه شود.  



در کلبه ي ما رونق اگر نيست صفا هست.



هر کسي کو دور ماند از اصل خويش                       باز جويد روزگار وصل خويش



اي کاش زمان نيز دنده عقب داشت.



چه صفايي چه صفايي  خوب من مي دانم



ياد باد آن روزگاران ياد باد.


d


           نمونه اي از خانه ي گالي پوش که به همت شهرداري به تازگي ساخته شده است.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

همه چيز درباره فوتبال پاورپوینت روانشناسی احساس و ادراک آشپزباشی Karen مینیمالهای شبانه من atamlm راستین همکاری در فروش ایزی نت دانلودی 98 پرسش مهر1398